هوس
|
|
باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم ایی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت
نظرات شما عزیزان:
l̶̶♥̶̶v̶̶e arezo
ساعت20:48---27 آبان 1390
l̶̶♥̶̶v̶̶e arezo
ساعت16:53---19 آبان 1390
وقتی وجود خدا باورت بشه … خدا یه نقطه میزاره زیر باورت و ” یاورت” میشه.
|
سه شنبه 16 / 8 / 1390برچسب:عکس,مطلب,داستانک,داستان,شعر,زیبا,جالب,قشنگ,رویایی,رویا,خیال,دختر,طوفان,مست,هوس,عطش,نگاه,لب,بوسه,بوسه ی عشق,عشق,عاشق,عاشقی,شاد,زندگی,گذشته,مشت,امید,سوزنده,دل,قلب,وداع,شعله,خموش,وجود,نومید,حسرت,آه,اشک,یخ,خنده,خندیدن,آتش,جان,شعر,شکوفه ی گیلاس,گیلاس کوچولو,گیلاس,مرضیه,, |
|
|
|